این روزا توی فضای مجازی چالش هایکو کتاب راه افتاده . من این هایکو کتاب رو پارسال بعد خوندن پست یکی از بچه های وبلاگی که در همین رابطه بود درست کردم و فرصت نشد تا انتشارش بدم . اما این روزهای پر التهاب ، دوباره با این عکس مواجه شدم و دیدم چقدر شبیه این روز هاست...
عشق و امیده که ما رو زنده نگه داشته و ترغیبمون میکنه به تلاش و جنگیدن حتی اگر پابرهنه باشیم ، دستِ خالی و بدون اسلحه .
پ.ن:
۱.شماهم اگه دوست داشتید تو این چالش شرکت کنید و با
( زیارت از دور ).ای حجّتِ حق ، بارگَهت نورِ امیدمبا عشقِ تو بر ساحلِ مقصود رسیدم.ای درگهِ تو نورِ تجلّایِ الهیبازارِ رضا، رَحمتِ رحمانُ خریدم.شد بسته رَهِ کرب و بلا ، گَرنجفُ شامدر مشهدِ تو لاله زِگلزارِ تو چیدم.دلتنگ زیارت شده ام ، در همه عمرم ـ اینگونه حرم سرد و غریبانه ندیدم.از دور سلامت کنم ای شاه خراسانوان صحن و سرا دیدمُ از غصه خمیدم.از سوی حرم عطر تو آید به مشاممدرهای حرم باز شوَد ، داده نویدم.دل طاقت دیوار ندارد ، چه بگویم دشوار زیارت
برهنگی زنان را دیدیم و فریاد کشیدیم
اما پاهای برهنه کودکان را دیدیم و سکوت کردیم
شاید هنوز راه درازی در پیش داریم تا بفهمیم که گناه برهنگان را به پای خودشان مینویسند
اما گناه پاهای برهنه را به پای کی؟
میتونی کمک کن، حتی به 1 نفر...
هی گنه کردیم و گفتیم خدا می بخشد...عذر آوردیم و گفتیم خدا می بخشد...آخر این بخشش و این عفو و کرامت تا کی...!!!او رحیم است ولی ننگ و خیانت تا کی...!!!بخششی هست ولی قهر و عذابی هم هست...آی مردم به خدا روز حسابی هم هست...زندگی
بی حرف پیش؛
باید کُشت؛
خروسِ همسایه گاوچران است
مرغِ خانه، خروس خوان به جنگ دیو می رود؛
جنگ ها دو نوع اند:
جنگِ اول، جنگ داد است
جنگِ دوم، جنگِ بیداد است؛
دادی می خواهد و بیدادی به سکوت فرا می خواند؛
در این حیرانی من کله و پاچه بار گذاشته ام.
رشته کوه معنوی
7311
به قلم دامنه: به نام خدا. این متن را در روز بزرگداشت جلالالدین بلخی -مولوی- نوشتم. یک اشارتی است به مثنوی معنوی او. در دفتر ششم مثنوی -از بیت ۲۰۴۴ تا بیت ۲۱۵۲- مولوی از مُریدی حکایت میکند که از طالقان راه میافتد و به خرقان (در جادهی شاهرود به آزادشهر) میرود و در کنار بیشه با شیخ ابوالحسن خرقانی ملاقات میکند که خواندن آن خوب و لذیذ است. من دو بیت از سراسر این حکایت انتخاب کردهام که از نشانهها و وصفِ یک عارف واقعی
رنگ لب برهنه بی نقص یک زن ، زن دیگری است که از وجود لب دوست دارد. هر کس رنگ لب طبیعی دیگری دارد. آیا مال شما بژ صورتی کمرنگ است؟ قهوه ای عمیق؟ هلو صورتی؟ آیا لبهای شما یک اشاره بنفش در آنها دارد؟
من به سمت گره های گرم گره می خورم - یا با اشاره هلو یا قهوه ای - که در جایی در وسط طیف برهنه قرار می گیرند ، گره می خورم. مداد لب صورتی Subculture MAC تقریباً رنگ لب طبیعی من است.
من همچنین طرفدار MAC Patisserie رژ لب (همچنین یک صورتی گرم) و Hourglass Dreamer Girl Lip Stylo (بیشتر از رنگ
دوربین برهنه کن اندروید, دانلوددوربین برهنه کننده, کد دوربین لخ کن, دانلود دوربین لخ کن رایگان, دانلود نرم افزار دوربین برهنه کننده بدن انسان
آیا نرم افزار نوماو واقعا وجود دارد ؟ , خبر آیا نرم افزار نوماو واقعا
وجود دارد ؟ , ماجرای آیا نرم افزار نوماو واقعا وجود دارد ؟ , جزئیات آیا
نرم افزار نوماو واقعا وجود دارد ؟ , علت آیا نرم افزار نوماو واقعا وجود
دارد ؟ , دلیل آیا نرم افزار نوماو واقعا وجود دارد ؟
ادامه مطلب
برادر و عروس خیلی متفاوتن از همه لحاظ؛ اعتقادی، فرهنگی، مالی، سبک زندگی و ... برادر گرامم پاشو کرده تو ی کفش ک ایشونو میخوام! خانواده مخالفت کردن منم همینطور. خدا ب خیر بگذرونه ته داستانو...
در همین گیر و دار، خودمم به کسی معرفی شدم ولی تو گوشم ی جمله زنگ میزنه نکبت پا برهنه س!!! حالا همش میگم این همه گیر میدی ب عروس، الان گیر میدن ب خودت!!!
باشد ک رستگار شویم... ولی نکبت پا برهنه س و من معتقدم!
دونالدترامپ معتقدبودخدابزرگ وبخشنده هست وهمیشه میگفت خداراباورداردوتدبیری ضدخداندارد.
واقعیت چیزی نبودکه میگفت واقعیت این بودکه سوداودرتن برهنه زنهاودخترهابودیک تصورمستهجن ازخانم هااورابه کاخ پول میرساند.اوبه همین علت مسابقه زیباترین مدل لباس دنیاوزیباترین دختردنیارابوجودمیآورد.همینکه خانم هاحس کنندبدون تن فروشی کارشان نمیچرخدوحس کنندمردی نیست که ازآنهاحمایت کند.دونالدرابه اهدافش نزدیک مینمود.
دراین بین عالمان دینی ومذهبی ضد
شبا* که میخوام بخوابم انگار از یه جنگِ طولانیِ از ابتدا محکوم به شکست برگشتم؛
مغبون!
خسته!
بی سنگر!
زندگی قراره همینجوری روز به روز سختتر شه یا چی؟!
*شب به فاصلهی ساعات سه بامداد تا شش صبح اطلاق میشود :|
عنوان:
گفتنی نیست ولی بی تو کماکان در من
نفسی هست دلی هست ولی جانی نیست
محمد عزیزی
سرود میلاد امام حسن عسکری علیه السلام
خورشیدِ نورِ دلبری یا مولا
آقا امامِ عسکری یا مولا
جانم حسن جانم حسن یا مولا...
شد ربیع و الثانی و،موسم شور و سرور
ذکر جان عاشقان،آیهٔ تطهیر و نور
شد ربیع و الثانی،وقتِ شور و دلبری
کرده گل بر هر لبی،یا امامِ عسکری
سوره عشق و ایمان،ای که جانی و جانان
میگویم عاشقانه،خوش آمدی مولا جان
خوش آمدی مولا جان...
خورشیدِ نورِ دلبری یا مولا
آقا امامِ عسکری یا مولا
جانم حسن جانم حسن یا مولا...
جشن میلاد تو و،شوق دل شد بی
دیروز صبح در راه برگشت به خونه توی توقف اضطراری نیایش زدم کنار. جوراب و کفشام رو درآوردم و با پای برهنه روی چمن های خیس راه رفتم. گاه گاهی نشستم و گلهای زرد خودروی داخل چمن هارو نوازش کردم. اون بین قاصدکی دیدم و ذوق کردم. ارتباط مستقیم بدون حد فاصل از زمین حس بسیار دلچسبی بود. چند نفری که با سرعت کمتری از اون مکان عبور میکردن متوجه ی حضور یک زن تنها و کفش به دست با پای برهنه شدن و عکس العملی نشون دادن ولی من توجهی نکردم و باز قدم زدم. در نهایت کمی
انتخاب سایه مناسب رژ لب برهنه که برای شما مفید است ، نه تنها دشوار است بلکه فوق العاده مهم نیز هست. اگر سایه مناسب رژ لب برهنه را برای تن پوست خود می یابید ، از ویژگی های صورت خود در سطح کاملاً جدید قدردانی خواهید کرد ، زیرا تفاوت لبهای شما کاملاً قابل توجه و خیره کننده خواهد بود. این ترفند یافتن رنگی است که نه خیلی تیره و نه خیلی سبک است ، زیرا خراب کردن یک راه یا راه دیگر می تواند به راحتی مانند یک ظرف غذا داغ به نظر برسد.
بهترین رژ لب های بر
✍امام علی (ع) فرمودند :
در آخر الزمان که بدترین دوران است ؛ جمعی از زنان پوشیده اند در حالیکه برهنه اند( لباس دارند اما آنقدر نازک و کوتاه است که گویی برهنه اند..) و از خانه با آرایش بیرون میآیند،
اینها از دین خارج شده اند ، و در فتنه ها وارد شده اند و به سوی شهوات میل دارند ..و به سوی لذات خوارکننده شتاب می کنند و حرام ها را حلال میدانند و (اگر توبه نکنند ) در دوزخ به عذاب ابدی گرفتار میشوند ..
وسائلالشعیه ج۱۴ص۱۹
- نوحہ
ہر آس مری نورِ نظر ٹوٹ گئی ہے
عباس کے مرنے سے کمر ٹوٹ گئی ہے
آتا ہی نہیں کچھ بھی نظر تم ہی صدا دو
آواز اے ہم شکلِ نبی اپنی سنا دو
پھر صورتِ محبوبِ خدا ہم کو دکھا دو
ہم ڈھونڈتے ہیں تم کو نشاں اپنا بتا دو
اب قوت تنویرِ بصر ٹوٹ گئی ہے
ادامه مطلب
از اینکه جنگِ گرم ، کِی میشود تمام
چندین هزار ، آدمِ بی باک ، در حذر اند
گفتند - قلب شما ضربان دارد - اینچنین
امواج سهمگینِ نفس ها در خطر اند
ماهی نمیشود ز آب گلالود گرفت
چون ماهیان تمام جهان ها در سفر اند
چیزی به دست نمی آورند معنویات
چون آیه های تمدن دنیا در گذر اند
صحبت درون - قالبِ جنگ - آزاد است
سرمایه های فکری دنیا در هدر اند
در این جهان ، به دنبال وعده نباش
- در انجمن ، همه هم قول و هم نظر اند...
آن که برهنه چنان ابتدای خودش، تمام قدبا سینهی راستش، کوهستانو سینهی چپش، دشتستانو تهیگاهش باغهای انگور و کرتهای زعفرانو شرمگاهش سرچشمهی قناتهابه پاس مادرش زمینو پدرش آسمانایستاده بود به تماشاباران را چشید با پوستشو آفتاب را نوشید با چشمانشنمناک، خاک را که خویشاوندش بودتنفس کردبارور شد از منظرهو خود دیگر منظرهای بود
پ.ن: پارهپاره و ناشیانه تصویر شد.
پدر یعنی ستون و قلب خانه پدر یعنی رئوف و جاودانه پدر یعنی شوم قربان نامش پدر یعنی خدا در روح و جانش پدر یعنی چراغ و نورِ خانه پدر یعنی عزیز و دلبرانه پدر یعنی تپش در قلب فرزند پدر یعنی رضایتِ خداوند پدر یعنی شریک و یار مادر پدر یعنی امیدِ عشق و...
هر حرفه ای سئو موافق است که یک روش سئو کاملاً برهنه یک معامله بن بست است. SEO این ماموریت را سریعتر و آسان تر می کند و وقت گیر و خسته کننده است. تعداد زیادی ابزار جستجوگرها وجود دارد که برای دستیابی به اهداف بهینه سازی وب سایت طراحی شده اند. آنها به شما …The post 6 ابزار رایگان SEO برای تقویت فعالیت SEO خود appeared first on باشگاه مشتریان خبری اینفوجاب.
via باشگاه مشتریان خبری اینفوجاب https://ift.tt/2KRonhb
مشاهده مطلب در کانال
شاعرى نزد سردسته دزدها رفت و اشعاری در ستایش او سرود. او دستور داد تا لباس شاعر را از تنش بیرون آورند و او را برهنه از ده بیرون کنند. بیچاره در سرماى زمستان با بدن برهنه از ده در حال خارج شدن بود که در این میان سگهاى ده به دنبال او مى رفتند. خواست سنگى از زمین بردارد و آنها را از خود دور کند اما آن سنگ بر اثر یخ زدگى از زمین کنده نمى شد. در حالی که از جدا نشدن سنگ عاجز شده بود گفت: این مردم چقدر حرامزاده هستند که سگ را براى آزار مردم رها کرده اند و سن
مهراب برهنه
دانلود آهنگ جدید مهراب به نام برهنه
Download music Mehrab – Berahne
دانلود با دو کیفیت ۱۲۸ و ۳۲۰ و لینک مستقیم به همراه متن آهنگ
تنظیم: پوک بند | مدیر برنامه: معراج
قلبی که شکسته را شکسته بند چاره نکرد
دلی که مرده ی لیلی توشه را خون باره نکرد
تو بشو قاضی بی طرف ناموسم که غیرت هیچکی قد من واسه تو پیرهن پاره نکرد
ادامه مطلب
چند وقتی بود ک دیگر یک لا لباس نداشت. لباس های فاخر میپوشید. ولی هنوز پا برهنه بود. به حرف دیگران توجهی نداشت ولی دیگرانی وجود نداشتند ک بخواهد مراعات حال کند. کلبه اش پس از طوفان خرابه ای بود و از دشت گلهای زرد کوچ کرده بود به پای کوهی. سنگ بر سنگ و آجر بر آجر ساخته بود و ذکر گفته بود. دیگر نگران فصل ها نبود. نبودِ درویش اتفاق غمگینی نبود و دلش برای تکه هاش بر روی تپه ماه تنگ نمیشد. در کتیبه اش ذکر مینوشت. روز و شب. شب و روز. از احوالات گذشته و اوصاف
آگئیں زہرا نبوت کو سہارا مل گیا
دین کی کشتی بھنور میں تھی کنارا مل گیا
”برزخ لا یبغیاں" کو مل گئی تاویل اور
”لولو و مرجان" کو عصمت کا دھارا مل گیا
تھا ستیزہ کار نورِ فاطمہ سے دیکھئے
خاک میں کیسے سقیفہ کا شرارا مل گیا
ادامه مطلب
آگئیں زہرا نبوت کو سہارا مل گیا
دین کی کشتی بھنور میں تھی کنارا مل گیا
”برزخ لا یبغیاں" کو مل گئی تاویل اور
”لولو و مرجان" کو عصمت کا دھارا مل گیا
تھا ستیزہ کار نورِ فاطمہ سے دیکھئے
خاک میں کیسے سقیفہ کا شرارا مل گیا
ادامه مطلب
آگئیں زہرا نبوت کو سہارا مل گیا
دین کی کشتی بھنور میں تھی کنارا مل گیا
”برزخ لا یبغیاں" کو مل گئی تاویل اور
”لولو و مرجان" کو عصمت کا دھارا مل گیا
تھا ستیزہ کار نورِ فاطمہ سے دیکھئے
خاک میں کیسے سقیفہ کا شرارا مل گیا
ادامه مطلب
ایمان یعنی ابراهیم
و تو اسماعیلِ منی
خدا گفت تو رو قربانی کنم
و اطاعت کردم
تو میدونی قلبت پشت ایمانت قامت ببنده یعنی چی
تو میدونی نگاه کردنت و گذشتن ازت چقدر سخته؟
برای اجرِ روزه های ندیدنت و روزهای ندیدنت، بهشت کافی نیست.
تو نورِ کنارِ کوهِ طوری...
خدایا با من حرف بزن؛ با من که کفشهام رو چند قدم دورتر رها کردم.
سایت سرگرمی چفچفک : مریم معصومی درباره عکس جنجالی اش و حضور یک زن برهنه در آن توضیحاتی را منتشر کرد
عکس جنجالی مریم معصومی
چند روز پیش مریم معصومی بازیگر کشورمان عکسی از خودش را منتشر کرد که حاشیه های زیادی به همراه داشت.
چرا که عده ای معتقد بودند زنی نیمه برهنه در پشت این بازیگر دیده می شود!!
این بازیگر 31 ساله برای اینکه ثابت کند زنی که در عکس حضور داره برهنه نیست, مجبور شد عکس های دیگری را به همراه توضیحات زیر را در صفحه شخصی اش قرار دهد.
مریم
یک شب میاد که تو کنارمی. وقتی شب شده، آسمون پر ستارهتر از همیشهست و خدا روی دنیا، پتوی سیاه کشیده و همه خوابیدن. تو دل کوهستان اما، با نورِ مهتاب روشنه. درهها، صخرهها، رودها... وقتی همه تو خوابِ نازن، کنارت دراز میکشم و زل میزنم به سبزِ خوشرنگِ چشات. صدای زوزهی گرگ از دلِ دره های عمیقِ کوهستان بلند میشه. مچاله میشم تو بغلت. از همهچیز، موی من و چشم تو و فضا و رویا، بوی کاجِ قطع شده میاد و خواب، ما رو هم میبره.
باید نور، همین نورِ آرام مهتابی اتاق باشد که با روشنایی نارنجی آباژور کوچک ترکیب شده و موسیقی، هوا را به طرب آورده باشد. باید عشق از حرکتهای ریز فرشتههای کوچک، سینهام را پر کرده باشد. باید تو باشی و با صدای نرمت بپرسی: «کاری نداری؟» نه عزیزم. چه هر کلامی از دهان تو، آرامش دل من است. چه تکرارناپذیری تو. چه هر روز تازهای.
سایت سرگرمی چفچفک : مریم معصومی درباره عکس جنجالی اش و حضور یک زن برهنه در آن توضیحاتی را منتشر کرد
عکس جنجالی مریم معصومی
چند روز پیش مریم معصومی بازیگر کشورمان عکسی از خودش را منتشر کرد که حاشیه های زیادی به همراه داشت.
چرا که عده ای معتقد بودند زنی نیمه برهنه در پشت این بازیگر دیده می شود!!
این بازیگر 31 ساله برای اینکه ثابت کند زنی که در عکس حضور داره برهنه نیست, مجبور شد عکس های دیگری را به همراه توضیحات زیر را در صفحه شخصی اش قرار دهد.
مریم
سه گروه مردم خامی که دست پخت دیگران را می خورند:
1- کور دوربین
آن یکی بس دوربین و دیدهکور
از سلیمان کور و ، دیده پای مور
2-تیز گوش ِ ناشنوا مطلق
و آن دگر بس تیزگوش و سخت کر
گنج و در وی نیست ،یک جو سنگ زر
3- برهنه دامن دراز
وآن دگر عور و برهنه لاشهباز
لیک دامنهای جامهٔ او دراز
حال گفتگوی آنان جالب توجه است وقتی که کور اعلام می کند "از دور گروهی از مردم را می بینم که از فلان قومند و تعدادشان چنان است! ". کر می گوید "بله ! صدای آنان را می شنوم و و آنچ
تو فکر میکنی من هم مثلِ بعضی استعارههای آهسته،
جایم فقط کنارِ همین کلماتِ کودن است.
تو فقط یک راه داری: بزن!
همهی تیرهای خلاص
از هجدهمِ همین جهانِ مزخرف میگذرند.
تعلل نکن،
تا ترانهی بعدی راهی نیست.
من آبام را خورده،
کَفَنَم را خریده،
اشهدِ علاقهام به عدالت را نیز خواندهام.
تو یکی ... دستِ مرا نخواهی خواند!
حالا بروم، یا بمانم؟
دارد باران میآید،
دارد یک ذره نورِ آبی
به غشای شیشه نوک میزند.
تو برو نمازت را بخوان،
سحر گاه هایی کِ تمامش تویی!
حضور زیبایت،
کشف روش هایت،
تصور چهره ات،
حدس خواسته هایت،
تلاش برای شنیدن صدایت در سکوتِ سحرگاهان،
امید برای بوئیدن دوباره ات،
لذتِ تلخ فراقت کِ مثل قهوه ب ترک می چسبد،
عطش دیدارت،
بستن بارُ بندیل برای آمدن بِ دبدارت،
صحبت های طولانی من بابِ ارزشمندی هایت، مهربانی هایت، قشنگی هایت...
دلخوشیِ این روز های تلخ همین بی وقت های پر برکت اند!
تمامِ نورِ زندگی تویی!
دونالدترامپ معتقدبودخدابزرگ وبخشنده هست وهمیشه میگفت خداراباورداردوتدبیری ضدخداندارد.
واقعیت چیزی نبودکه میگفت واقعیت این بودکه سوداودرتن برهنه زنهاودخترهابودیک تصورمستهجن ازخانم هااورابه کاخ پول میرساند.اوبه همین علت مسابقه زیباترین مدل لباس دنیاوزیباترین دختردنیارابوجودمیآورد.همینکه خانم هاحس کنندبدون تن فروشی کارشان نمیچرخدوحس کنندمردی نیست که ازآنهاحمایت کند.دونالدرابه اهدافش نزدیک مینمود.
دراین بین عالمان دینی ومذهبی ضد
سحر گاه هایی کِ تمامش تویی!
حضور زیبایت،
کشف روش هایت،
تصور چهره ات،
حدس خواسته هایت،
تلاش برای شنیدن صدایت در سکوتِ سحرگاهان،
امید برای بوئیدن دوباره ات،
لذتِ تلخ فراقت کِ مثل قهوه ی ترک می چسبد،
عطش دیدارت،
بستن بارُ بندیل برای آمدن بِ دیدارت،
صحبت های طولانی من بابِ ارزشمندی هایت، مهربانی هایت، قشنگی هایت...
دلخوشیِ این روز های تلخ همین بی وقت های پر برکت اند!
تمامِ نورِ زندگی تویی!
جوانی در حوزه جنگ نرم فعالیت می کرد/
هیچکدام از کتاب های شهید مطهری را نخوانده بود/
خیلی از کتاب های استاد طاهرزاده را نخوانده بود/
کتاب های دکتر شریعتی ، رحیم پور ازغدی، امیرخانی را نخوانده بود/
سخنان راهگشای حضرت ماه و امام عزیز (ره) را جهت دار و تفصیلی نخوانده بود/
رمان نخوانده بود/شعر نخوانده بود/فیلم ندیده بود/
ادامه مطلب
برهنه بودن خانواده می تواند به دلیل ارزش های فرهنگی یک موضوع منحرف کننده ای باشد، ولی برهنه بودن اعضای خانواده در کنار یکدیگر یک مورد کامل عادی و صحیحی می باشد.در واقع در نظر گرفتن برهنگی به عنوان یک حالت طبیعی و نرمال می تواند به کودکان شما کمک کند تا یک تصویر بدنی سالمی را به دست بیاورند و زمانی که به سن رشد می رسند، قرار ملاقات های (عشقی) سالمتری داشته باشند.با این وجود، تمرین برهنه بودن در خانواده به صورت ایمن اهمیت زیادی دارد. شما می توان
راز و نیاز حضرت ایوب(ع)
در بـرابر این حوادث رنج آور حضرت ایوب(ع) سر بر سجده نهاد. چنین با خدا راز و نیاز کرد: ... پـروردگارا، تو به من نـعمت دادی، از من بـاز پس گرفتی، ای آفریننده ی شب و روز، برهنه به دنیا آمدم، برهنه به سوی تو می آیم، بـنا بر این هر چه برای من بخواهی، خشنودم.
پس از آن همه گرفتاری، حضرت ایوب(ع) این بـار به پـا درد شدیدی مبتلا شد. ساق پایش زخم گردید. دیگر قدرت حرکت نـداشت. 17سال با ایـن وضع گذراند، ولـی هم چنان مثل کوهی استوار، به شکر گذ
اللهم ارزقنا شفاعه الحسین
خیلی عصبی گفت اقا جنگه! جنگِ کجا میخواید برید!!!
عقل ندارید؟!؟
من فقط با لبخند نگاش میکردم :)
عقل نداریم دیگه
عاشقیم❤️
وقتی جنگه وقتی ترور میکنن وقتی خودشون و میکشن ما اربعین نزیم یعنی کارمون درسته
مسیری که انتخاب کردیم درسته
بکشید ما را، بکشید مارا ملت ما بیدار خواهد شد...
ما ثابت کردیم که از مرگ هراسی نداریم
ما از تبار سلمان فارسی و همت ها و حججی هاییم...
بخدا قسم اگر یقین داشته باشم رفتنم به این سفر هیچ بازگشتی
دستم را گرفته اید پله پله از نردبان نور بالا می برید ای خاندان کَرَم !
ابتدا فرزند شیطان سر و کله اش پیدا شد، آمد جلو که با پتکش بزند بر سر من، ویران کند تمام اعتقاداتم را، ضربه مغزیم کند تا بیهوش شوم؛ بی جان و خونین و گریان، مرا انداخت گوشه ی اتاقی تاریک و گند گرفته تا در تنهایی و ظلمت فرو روم، من آن تاریکی بد بو را هنوزم خاطرم هست، بی حسی و خاموشی روح را یادم هست...
در همان رخوت متعفن، شبی در مجلس علی، یوسف گمشده ی بارگاهِ الهی آمد و از حوالی
.
( چلّه نشین )
.
منزل کنم بعد ار تو در ویرانه هامجنون شوم همراه با دیوانه ها
.
آتش به جان افتاده از دوریِ توخود را کُنم رسوایِ در میخانه ها
.
در انتظارم باز آیی از سفروانگه رها گردم از این بیگانه ها
.
گمراه گشتم در مسیرِ عاشقیباز آی باطل گردد این اَفسانه ها
.
تا کی خمارِ دیدن رویت شوَمچشمم به ره درحسرتِ پیمانه ها
.
شهرِ مرا روشن نما با نورِ خودچون مانده درظلمت همه کاشانه ها
.
عمری به دیدارِ(حبیبم) زنده امآیی اگر بوسه زَنم برشانه ها
.
امّا کنا
ای تو آن که صدای گریه ات حتی در سکوتِ مرگبارِ شب به گوشِ کسی نمی رسد؛ای تو آن که نگاه ها از تبرک به چهره ی مقدست محروم اند؛در کدامین قبه ی متبرکه به انتظار برخواستن بانگِ ظهورت نشسته ای؟در کجای آسمان با خدایمان برای ما دعا می کنی؟در کدامین شب از حوالیِ بی خیالیِ ما گذر کرده ای و گردِ پاکِ محبتت را بر دامان ما نشانده ای کِ اینچنین مجنونِ رایحه ی بهشتی ات شده ایم؟کجای زمان برای ما دستانت را به سمتِ خدا گرفته ای کِ در دل شب نامت بر قلب هایمان درخش
«گفت مغولان که اوّل درین ولایت آمدند عور و برهنه بودند، مرکب ایشان گاو بود و سلاحهاشان چوبین بود؛ این زمان محتشم و سیر گشتهاند و اسبان تازى هرچه بهتر و سلاحهاى خوب پیش ایشان است. فرمود که آن وقت که دل شکسته و ضعیف بودند و قوّتى نداشتند خدا ایشان را یارى داد و نیاز ایشان را قبول کرد. درین زمان که چنین محتشم و قوى شدند حق تعالى با ضعف خلق، ایشان را هلاک کند تا بدانند که آن عنایت حق بود و یارى حق بود که ایشان عالم را گرفتند، نه به زور و قوت بو
امروز شنبه است. ساعت شیش صبح هم هست. هوا بدجوری خوب است. بذار توصیفش کنم.
توده ابری سیاه بالایِ سرم هست و صدای گنجشکها به گوش میرسد. البته موسیکوتقی (یاکریم) هم رویِ سیمهایِ برق نشسته بود و همان آواز معروفش را سر میداد. نمنمی باران بر رویِ موزائیکهایِ حیاط مینشیند. سرم را تا آنجا که امکان دارد رو به آسمان بلند میکنم. دهانم ناخودآگاه باز میشود.
عجب صبحِ شنبهای شده است. خورشید با نورِ نچندان محکمِ طلائی رنگش، یادآور تلاش در
ما تن فروشان عصر مدرن, که روحمان را چوب حراج زدیم برای رسیدنِ مدیرانمان به رویاهایشان به پشیزی حقوق. رقصیدیم به هر سازِ کوک و ناکوکِ به ثروت رسیدگانِ بی منطق، به فرمانِ نخ های دستانِ عروسک گردانِ دنیای دیوانه و چوبِ تن پروری هایمان را خوردیم از سِرِ سرخوردگی های این سیکلِ معیوبِ سرگردان. از هراسِ این طوفان بی پایان، پناهنده شدیم به ساحل امنِ فرمان پذیری ها.
ما افول درخششِ تک تک آرزوهای نوجوانی را به چشم خویش دیدیم که گویی یکی یکی رنگ می بازن
ما تن فروشان عصر مدرن, که روحمان را چوب حراج زدیم برای رسیدنِ مدیرانمان به رویاهایشان به پشیزی حقوق. رقصیدیم به هر سازِ کوک و ناکوکِ به ثروت رسیدگانِ بی منطق، به فرمانِ نخ های دستانِ عروسک گردانِ دنیای دیوانه و چوبِ تن پروری هایمان را خوردیم از سَرِ سرخوردگی های این سیکلِ معیوبِ سرگردان. از هراسِ این طوفان بی پایان، پناهنده شدیم به ساحل امنِ فرمان پذیری ها.
ما افول درخششِ تک تک آرزوهای نوجوانی را به چشم خویش دیدیم که گویی یکی یکی رنگ می بازن
نویسنده : اشکان ارشادی
امروز وقتیکه بچه خواهرم پرسید : دایی اک! برهنه یعنی چه؟
گفتم ، عزیز دلم! برهنه یعنی عریان.
پرسید ، عریان یعنی چه؟
گفتم : یعنی عور و ناپوش.
گفت : چی چی ؟
ذهنم یاد خیلی حرفها افتاد و گفتم : یعنی لخت. بی لباس ، بدون پوشش. لختگی پُختی.
یاد این افتادم که همه گویند : گُفتت را ندانیم ، لسان تورا به فهمیدن! صعب بُود.
و اینکه کسی طالب نوشته و تحقیق اینجانب نیست. بقول یکی از بچهها.....
و بقول دیگری......
دیروز همین دوباره تکرار ش
فردا تولدمه و این نمیخوام ترین تولد منه.
انتظار تبریکی رو دارم که حکم مرگ رو داره برام. انتظار انتظار
میگم انتظار شبیه این گیفهست... که پنجره بازه و پرده و درختا تکون میخورن. باده... ترسناکه...
مچاله میشی تو خودت و پالتوت رو جمع میکنی تو بغلت. سرخیابون و ته خیابون رو نگاه میکنی. نورِ تیر چراغ برق میره رو مخت و خلوتی خیابون میترسوندت. کسی نیست. نخواهد بود.
انتظار انتظار انتظار
تلخه. روزهایی که میگذرن تلخن. و من تو این تلخی تنها نیستم.
دارم رو
سماع را دیده ای ؟اعتقاد مولانا این گونه است؛یک دست را بِ سوی آسِمانِ خدا میگیری،یک دست را بِ سوی زمین،می چرخی تا ذره ای شوی در مرکز عالم کِ زمین را بِ آسمان می رساند و آسمان را بِ زمین!نمیدانم من ذره شده ام؟آسمان ام ؟زمین ام ؟سماع در من است یا من در سماع گم شده ام...؟حین التحریر:موسیقیِ منُ توُ درختِ کیمیای قربانی را چاشنیِ متنِ شب های سردِ بهمن ماهِ هزارُ سیصدُ نودُ هشت کنید تا هنوز جان دارد بهمن؛
نورِ ملایمِ شبنم گونه از لا بِ لای نت هایش می
دایی بلند شد که بره. گفت من میرم ماشین رو روشن کن شما هم خودتون رو برسونید. ما هم که داشتیم بدرقهاش میکردیم تا سرِ کوچه بُن بستمون باهاش رفتیم، زمستون بود و آسفالت هم سرد. دایی دورِ گردنش شالگردنِ کاموایی پیچیده بود و توی دستش هم دونههای تسبیح رو لمس میکرد.
همین طور که داشتیم تا سرِ کوچه قدم میزدیم یک دفعه صدای جیغ و فریاد بود که از یکی از خونهها میومد. اول فکر کردم دعوای خونوادگی شده، یک آقایی پا برهنه با زیرپوش آستین کوتاهِ سفید و پا
موجا جلو میان. از اون دور دورا، مثل یه دوماد با وقار. سرسنگین، با یه شاخه گل سرخ توی جیب جلوی کتشون. ولی دو قدم مونده به وصال، دو قدم مونده به ساحل، صبرشون سرریز میشه و دهنشون کف می کنه، فریاد میکشن و سرشون رو میکوبن به سنگا، سرشون رو میکوبن به ساق پای برهنه من، وسط آب.
The beach is a place where a man can feel,
he's only soul in the world that's real.
چه نسیم زیبایی از دریا میاد. دلم هوای سیگار کشیدن کرد..
و من یگانه روح واقعی این ساحلم.
سوزن دوزی شده هزار شاخه ی انجیرِ معابدت به نگاهِ ساده ای که هزار رنگِ شیرین دارد در ریشه ی یک رنگی. دستانم هنوز به گرمیِ دستانت نرسیده که در لا به لای شاخو برگِ دازِ معماریِ خانه ات گیر افتاده ام. کلامت به شیرینیِ یک لقمه چانگال است و کهن زبانت گواراست همچون یک پیاله دوغِ شتر از دستانِ خسته ی سالاری. در سپیدیِ تن پوشِ بلندت به سپیداری مانی که در بادهای موسمیِ شرق، زیر نورِ ماه دوچاپی می رقصد.بلوچ جان، هوای اینهمه زیبایی را داری؟ . #جوادقارایی .
_ امام حسین را فقط به جنگِ روز عاشورا نباید شناخت؛ آن یک بخش از جهاد امام حسین است. به تبیین او، امر به معروف او، نهی از منکر او، توضیح مسائل گوناگون در همان منی و عرفات، خطاب به علما، خطاب به نخبگان - حضرت بیانات عجیبی دارد که در کتابها ثبت و ضبط است - بعد هم در راه به سمت کربلا، هم در خود عرصهی کربلا و میدان کربلا، باید شناخت.
_ در خود عرصهی کربلا حضرت اهل تبیین بودند، میرفتند، صحبت میکردند. حالا میدان جنگ است، منتظرند خون هم را بریزند،
پیرمردی هر روز توی محله پسرکی رو با پای برهنه می دید که با توپ پلاستیکی فوتبال بازی میکرد.
روزی رفت و یه کفش کتونی نو خرید و اومد به پسرک گفت: بیا این کفشا رو بپوش.
پسرک کفشا رو پوشید و خوشحال رو به پیرمرد کرد و گفت: شما خدایید؟
پیرمرد لبش را گزید و گفت نه پسرجان.
پسرک گفت: پس دوست خدایی، چون من دیشب فقط به خدا گفتم کفش ندارم.
"دوست خدا بودن سخت نیست..."
شما اما اگر توانستید ببوسید تمام گونههای از گریه خیس شده را؛ بهخصوص اگر هوا سرد و تاریک بود و برف میبارید. ببوسید تمام چشمان از انتظار کمنور شده را. تمام لبهای مشکوک به بوسه را. تمام دستهای پاک آلوده شده به تن یار را. تمام قلمهای از معشوق نوشته را. تمام چینهای افتاده از انتظار بر پیشانیها را. من نتوانستم اما اگر شما توانستید ببوسید تمام زخمهای عاشقان را؛ که از بوسیدنیتر در جهانمان وجود ندارد...
آه ای چلچله ها
خبر آرید مرا
خبر آرید ز کوچیدن آن کفتر تنها از باغ
آن کبوتر که پرید
از سر شاخه ی آن سرو بلند
و دگر بازنگشت...
*********
هان،
برگ برگ درختان این سرزمین
شیدای من اند
و همانند تو که دوستم داری
دوستم دارند
********
کابوس بود انگار
دستانت در دست دیگری
و من گریان
**********
برخیز
ای ستاره قطبی
شب،
روزگارِ شهرِ مرا تیره کرده است
این شهر مانده یکسره تنها
بی کورسوی شمعی و بی نور شب چراغ
برخیز
ای ستاره قطبی
برخیز و چشم شب بِدَرآور
با نورِ خویش قاتلِ شب ب
با ورود مدرنیته به زندگی بشر نورپردازیهای مصنوعی هم آمد و شبها را روشن کرد.
اگرچه این نورها برای دیدن [در تاریکی] به انسان امروزی کمک میکنند، ولی نورِ بسیاری هم به آسمان رفته و هدر میرود.
آلودگی نوری باعث شده آسمانِ تاریکِ شبانه به پدیدهای کمیاب و دست نیافتنی برای نسلهای تازه تبدیل گردد.
#توییت_خوان #آلودگی_نوری
www.1star7sky.com
twitter.com/1star_7sky
@onestar_in_sevenskies
[عکس 720×692]
Add a commentمشاهده مطلب در کانال
دانلود نرم افزار جدید دوربین برهنه و لخت کننده بدن انسان, برنامه nomao camera, آموزش نصب دوربین لخت کن, دانلود دوربین برهنه بدن انسان
اخیرا در بعضی از وب سایت ها، وبلاگ ها،کانال ها و گروه های تلگرامی برخی افراد اقدام به فروش برنامه ای به نام دوربین لخت کننده با نام انگلیسی nomao camera کرده اند و حتی برای اثبات کارکرد نرم افزار فیلم ها و عکس هایی رو قرار داده اند که هر آدمی رو به خرید این برنامه وسوسه می کند.
اما آیا همچین برنامه ای وجود دارد؟ اگر چنی
سالهاست در معنی انتظار مانده ام . نمیدانم شما منتظر هستید یا من !
من ابرها را خیره به جایی دیدم که روزی آخرین قطرهی باران از آنجا عبور کرده بود و باران را ؛ هنگامی که با پای برهنه در جست و جوی ابرها آسمان را می گشت...
من ماه را وقتی دیدم که در انتظار شب ، بر پنهای صورت اشک می ریخت و شب ، هر روز نشانی ماه را از پرندگان می خواست..
ادامه مطلب
امروز شنبه است. ساعت شیش صبح هم هست. هوا بدجوری خوب است. بذار توصیفش کنم.
توده ابری سیاه بالایِ سرم هست و صدای گنجشکها به گوش میرسد. البته موسیکوتقی (یاکریم) هم رویِ سیمهایِ برق نشسته بود و همان آواز معروفش را سر میداد. نمنمی باران بر رویِ موزائیکهایِ حیاط مینشیند. سرم را تا آنجا که امکان دارد به آسمان خم میکنم. دهانم ناخودآگاه باز میشود.
عجب صبحِ شنبهای شده است. خورشید با نورِ نچندان محکمِ طلائی رنگش، یادآور تلاش در این
امروز شنبه است. ساعت شیش صبح هم هست. هوا بدجوری خوب است. بذار توصیفش کنم.
توده ابری سیاه بالایِ سرم هست و صدای گنجشکها به گوش میرسد. البته موسیکوتقی (یاکریم) هم رویِ سیمهایِ برق نشسته بود و همان آواز معروفش را سر میداد. نمنمی باران بر رویِ موزائیکهایِ حیاط مینشیند. سرم را تا آنجا که امکان دارد رو به آسمان بلند میکنم. دهانم ناخودآگاه باز میشود.
عجب صبحِ شنبهای شده است. خورشید با نورِ نچندان محکمِ طلائی رنگش، یادآور تلاش در
متاسفانه ۱۸ سالگی خیلی "مضخرفی" داشتم و اصلا دوست ندارم راجبش حرف بزنم. دو ماه پیش هم نوزده شدم
تنها چیزی که یادم می آید این بود که یک روز کامل را به خودم اختصاص دادم و منفردانه برای خودم پاستیل و شکلات خریدم و در خیابان در حال خوردن قدم زدم . یک عدد مجسمه بدنسازی به قیمت ۱۰۰ خریدم. هرچند اصلا خوشگل به نظر نمی آمد چون یک مرد نیمه برهنه بود .ولی مجبور بودم عقده های چندین ساله ام را که از پشت ویترین های مغازه درباره وسایلشان خیالپردازی میکردم
امام صادق ع فرمود فاطمه بنت اسد مادر امیرلمومنین نخسنتین زنی بود که پیادهاز مکه بمدینه بسوی پبغمبرص مهاجرت و از همه مرد،م نسبت. بپغمبرص مهربانتر بود. ازپیغمبرشنبد که مبفرمود مردم روز قیامت برهنه مادر زاد. محشو ر شوند پس گفتوای از ابن ریوایی پیغمبر ص باو فرمودمن از خدا مبخاهمکه ترابا لباس محشو ر کند و نیراز انحضرت شنیدکه فشارقب رایاد اود می شدفاطمه. گعت. وای. از ناتوانی پیغمبر ص باو فرمود من از خدا می خواهم که تورادر انجا. اسوده دار
ارغوان چارقدش رو سرش کرد، بلند شد سرش رو از میون پنجره نیمه باز برد بیرون، نیم تنه برهنه شو کش داد و تا کمر از پنجره آویزون شد و دست دراز کرد تا تنها اناری که تو بالاترین شاخه درخت مونده بود رو بچینه، نوک انگشتاش رسید به انار، ارغوان نگاهش به آسمون بود و میشنید که پرنده ها بهش میگفتن میرن که تو پرو بمیرن، انار روی زمین افتاد و ترک خورد و رنگ قرمزش سنگ فرش رو پوشوند، چارقد ارغوان روی شاخه موند و ارغوان همراه پرنده ها می رفت که تو پرو بمیره.
حضرت محمد (صل الله علیه و آله) فرموده اند : زنانی که در عین پوشیدگی برهنه اند؛ کجراهه می روند و دیگران را نیز به انحراف می کشانند؛ سرهایشان همچون کوهان شتر فرو هشته است، اینان به بهشت نمی روند و حتی بوی آن را نیز استشمام نخواهند کرد. (میزان الحکمه ، ج2 ، ص 994)
حضرت علی (علیه السلام) می فرماید : در آخر الزمان، که از بدترین زمان ها است، زنانی هستند که در حالی که پوشش دارند ولی برهنه اند. (لباس نازک و بدن نما می پوشند) و با خودآرایی از خانه بیرون می
حمد و شکر و ثنا یگانه هستی و هستی بخش را به سعه رحمت واسعه اش و به شماره ی همه ی نعمات و آفریدگانش.
امید در نا امیدی جوانه می زند و می بالد و شکوفا میشود. آن را که در صحرای فقر و سراسر نیاز کائنات به چیزی یا کسی چشمِ طمع و دستِ طلب دارد، مادامی که به نقطه ی یأس مطلق از عالم فانی نرسیده و مضطرِّ حضرت باقی نشده باشد اجابت نخواهد شد. هر کس را که در عالَم امکان به نعمت وجود آراسته باشند، حتی اگر در نهایت دنائت و رذالت فرو رفته و حتی اگر شیطان باشد ؛ بی
شب کریسمس بود و هوا، سرد و برفی.پسرک، در حالیکه پاهای برهنهاش را روی برف جابهجا میکرد تا شاید سرمای برفهای کف پیادهرو کمتر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شیشه سرد فروشگاه و به داخل نگاه میکرد.در نگاهش چیزی موج میزد، انگاری که با نگاهش ، نداشتههاش رو از خدا طلب میکرد، انگاری با چشمهاش آرزو میکرد.خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمی مکث کرد و نگاهی به پسرک که محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه. چند
مقررات لوگو و نام تیمها
اگرچه اعتقاد داریم لوگوهایی که دارای پیوند معنایی با تیمها هستند، مناسبترین نوع لوگو بهشمار میروند، با این حال دیدگاه نسبتاً آزادی نسبت به نام و لوگوهایی که برای باشگاه خود انتخاب میکنید، داریم. اما به منظور جلوگیری از سوء استفادهی برخی کاربران از این آزادی در زمینههای خلاف (بهصورت عمد یا غیرعمد) و برای جلوگیری از تبعیض؛ همینطور بهمنظور دفاع از حقوق بانوان، خانوادهها، والدین و مردم ملل و مذاهب
دونالدترامپ معتقدبودخدابزرگ وبخشنده هست وهمیشه میگفت خداراباورداردوتدبیری ضدخداندارد.
واقعیت چیزی نبودکه میگفت واقعیت این بودکه سوداودرتن برهنه زنهاودخترهابودیک تصورمستهجن ازخانم هااورابه کاخ پول میرساند.اوبه همین علت مسابقه زیباترین مدل لباس دنیاوزیباترین دختردنیارابوجودمیآورد.همینکه خانم هاحس کنندبدون تن فروشی کارشان نمیچرخدوحس کنندمردی نیست که ازآنهاحمایت کند.دونالدرابه اهدافش نزدیک مینمود.
دراین بین عالمان دینی ومذهبی ضد
بگذار سربسته بماند معنی عشق
دلتنگ مشو
که دلت هم بیگانه شده..
بگذار راز بماند رازی که هیچکس یادش نیست..
حلول کند
به جانت
آهسته آهسته
،بماند..
..
عشق نثار قلب نشده بود
بلکه،
قلب
و جان
نثارِ طبعش
شُده بود
دلتنگی ات
را جا گذاشته ام
در قلبی که..
عشق در آن مزاحمِ
هیچکس نشود..
من مانده ام
و تنی که ثانیه به ثانیه میلرزد
از
صِدای قلبی
که
درون
صندوق شش قُفلِ سینه،
پنهان ست
..
تو خوب مدارا میکنی
با قلبت
جوری که باور میکنم
من عشق را خیالاتی شده ام..
دل
چیست!؟
ای خدای خوبی ها...
بیا نزدیکتر، آنچنان که از رگ گردنم هم به من نزدیک تر باشی... بیا که غم دلم را به تو بگویم. بیا که بگویم چقدر از دوری ات ناله میکنم؟
خدایا، خوش داری ضجه زدن مرا نگاه کنی؟
خدایا، خوش داری در نیمه های شب، با پای برهنه و چشم های خواب آلود به دیدارت بیایم و جسم نیمه جانم همچنان بعد از این توهم در خودش بتپد؟
خدایا، خوش داری؟
مثل آقاجون که یک کشیده محکم میزد به آدم، بعد هم چنان محکم بغل میکرد آدمو که انگار صدای هق هق عمیقش از تو سینه من د
قبل از ورود به اتاق به ساعت نگاهی انداختم
سه و بیست و پنج دقیقه را نشون می داد
وارد اتاق شدم
پرتوهای خوشرنگ و کم رمقِ مهتاب از لابلای چینِ پرده ها روی فرش وِلو شده بودن
نشستم کف اتاق و روی حریر لطیف مهتاب دست کشیدم
چقدر زیبا بود..
چقدر جادویی بود..
و چقدر دلم می خواست توی اون نور ظریف و مطبوع دراز بکشم
چقدر دلم می خواست توی اون نورِ دلربا خودم رو به خواب بزنم و تو از بالای سرم، سر برسی
چقدر دلم می خواست سر برسی و بی هیچ حرفی تا ساعتها به والسِ پرده
همیشه میروی و من هنوز
پیِ کسی که عاشقم شود
اگر فقط غریبه می شدی
رفیقِ خوبِ روزهای بد
شقیقه های ترس را ببوس
به هرچه میشد و نمیشود
برای لحظهای بمیر و بعد
نرو که هیچ کس نمی رود
تمام آب هم لجن شود
ولی نهنگ ها نمی زنند
به خودکشیِ ساحلی بدن
عجیب ها به عمق می روند
مجاهدانِ انتحاری اند
که از شُعارها نمی بُرند
دو گرگِ بازمانده از قدیم
که از گراز ها نمی خورند
جهانِ پشتِ آینه سیاه
جهانِ روبرو تکرّر است
آهای زل زده به چشمِ من
رفیقِ شیشه ای دلم
دانشمندان ژاپنی روشی کارآمد برای تولید موفقیت آمیز رشد مو در موش های برهنه ایجاد کرده اند. روش جدید قابل افزایش است و بنابراین پتانسیل بسیار خوبی برای کاربردهای بالینی در درمان احیا کننده موهای انسان نشان می دهد.
ادامه مطلب
_دخترک عقلش را از دست داده! صبح بیدار شدم میبینم یک کپه بزرگ برف توی حیاط جمع شده. میروم ببینم چیست، میبینم این سبکمغز است که زیر برف دفن شده. بله، همین. شب صبر کرده من بخوابم و رفته با یک لا لباس و پای برهنه نشسته وسط حیاط؛ میگویم آخر این چه حماقتی بود که کردی؟ سنکوب میکنی میمیری بدبخت! لبخند میزند. بله، همین ایشان. سینهپهلو کرده بود، هذیان میگفت. لبخند میزند و میگوید میخواستم پابرهنه بروم روی برف ببینم چهطور است. بعدش هم
تلویزیون روشن بود. دخترهی کرهای، نصف شب، کنار دریاچه نشسته بود. بعد تو روز کنار گندمزار طلایی رکاب میزد. بعد بارون شدیدی میومد و تو ایوان نشسته بود و تماشا میکرد. بعد داشت با ولع غذا میخورد. تمام موقعیتهاشو دوست داشتم. غذا خوردن، دوچرخهسواری، اون نورِ فوقِ نشاطبخش و رنگ طلایی طبیعی، سکوت نیمهشب و آب، بارون. دوست داشتم یعنی دلم میخواست همون لحظه بومیسازیشدهی اون موقعیتها برام پیش میومد. ولی خب چرا نمیفهمم زندگی در ل
چرا آل سعود پرچم سفیدِ تسلیم را بلند کرد؟/ فصلِ عقبنشینی عربستان از یمن
تغییر راهبرد مبارزان یمنی و سقوط پهپاد آمریکایی در آسمان ایران به خوبی چرخش مقامات آل سعود و شتاب آنها برای پایاندادن به جنگ یمن را توضیح میدهد.
به گزارش گروه بینالملل باشگاه خبرنگاران جوان، محمد بن سلمان، ولیعهد سعودی که به عنوان معمار جنگِ یمن شناخته میشود، ۵۶ ماه قبل اعلام کرد که قرار است با یک حمله برق آسا ظرف مدت چند هفته انصارالله را شکست داده ودولت فراری
تاحالا شده چیزی بخوام ازت و بهم نداده باشی ؟
تا حالا شده چیزی رو از کسی ب جز خودت خواسته باشم ؟
تا حالا شده انگیزه ی چیزی رو در وجودم گذاشته باشی ولی نذاشته باشی بهش برسم ؟
تا حالا شده از هیچ درخواستیم رو برگردونده باشی مگر اینکه زهر زیانش رو چشونده باشی بهم ؟
نه هیچ باری نشده و من مطمئنم هرگز هم نخواهد شد،
این ب خاظر این نیست ک من خوش شانسم یا خوب بودم برای تو یا موقعیت خاصی داشتم...
ب خاطر اینه ک باهات حرف زدم همیشه و بهت اعتماد تام کر
نوزاد را روی شکم برهنه ی مادرش گذاشتم.پارگی زایمانی را دوختم،حین درآوردن پیشبند و دستکش و آستین و عینک و ماسک و چکمه های زایمان از بین اسم های مدّنظر مادر "اهورا" را انتخاب کردم.به خواهر زائو تبریک گفتم و "خسته نباشید خانم دکتر"ش را به دل خوش شنیدم و از اتاق زایمان شماره ی شش خارج شدم.
اگر یک نفر دوسال قبل که استاجر زنان بودم،یا اصلا همین دو ماه قبل که قرار بود اینترن زنان شوم این سناریوی بالا را تعریف میکرد از ته دل میخندیدم...اما این اتفاق در و
درتقابل نظامی دنیامعاهدات نقش بزرگی داشتندنمونه بارزآن برجام بود.برجام معاهده ای بودکه درشورای امنیت وتونشده بود.بلکه توسط رئیس جمهورایالات متحده وتوشده بود.
ایرانیان به خوبی معنی زمان ورسانه رامیدانستند.هرچه زمان بیشتری ازبرجام ونقض عهدنامه میگذشت خلیج برجام متشنج ترمیشدیک سفره پرازماهی برای دونالدترامپ یک سفره پرازجنس مونث برهنه بود.
شرکت های مختلف درقبال نبوددادوستدبایک کشورزیان ده میشدندوبشکل کامل موجی ازبیکاری بوجودمیامد.
در
سلام.امروز دومین صبحی بود که نبودی. هوا خیلی گرم شده. من همچنان چشم و سَرم درد میکند و بعد از رفتنت بیشتر سرم را توی گوشی فرو میکنم. علاوه بر سر، پهلو، لگن و ساق پایم که طی حضور 3 روزهات به در، کابینت و تخت کوبیده شدند، دیشب سرشانهام به تیزی اُپن خورد. البته این بار تو نبودی که آدرس داروخانه را بپرسی تا اصرار کنی که برایم پماد بخری. لذا دست خیسم را روی محلی که درد میکرد گذاشتم و دادم بیشتر رفت به آسمان. فهمیدم که زخم شده و تا زمان خوب شدن
هرچیزی اما ذرهای از وزنش را بر روی شانههایت باقی میگذارد و شانه هم مثل چشم عادت میکند. با این همه خاطره و انسان و حادثه اما چرا هنوز هم چون غباری سبک در دستان باد به هر سو کشیده می شویم و از طوفانها میهراسیم. چه میخواستی از این زندگی؟ رسالتات چه بود؟ شبی برهنه آغوش برهنهاش را زیستن یا شنیدن نالههای شهوتناکاش در لحظهی ایستادن زمان و یا حتی رسیدن به سینهاش و سر غلطیده در میان پستانهایش سبی سیر گریستن و همان دم مردن؟ آه تصد
ویژگی های نوجوان سالم:بسیاری از نوجوانان، تضادها و دگرگونیهای زیادی در این مدت تجربه میکنند اما نباید از راه اصلی خود، دور شوند و نباید تغییرات مانع هدف اصلی او شود. نوجوانی که به او نوجوان سالم میگویند، پیش از هر عملی خوب فکر میکند و در انجام آن کار تنها از احساساتش پیروی نمیکند، یعنی عقل خود را فدای احساسش نمیکند.ویژگیها و صفات "نوجوان سالم" چیست1. ایمان و اعتقاد به خدا:نوجوان سالم هیچگاه نباید ایمان و اعتقاد به خدا را ا
از چشم که افتاده ای
خیس و خسته چنان کهچتر اینگونه بیتابی میکندشومینه از پس سرما بر نمی آید تا دل آتش جلو رفته با جراتی تمام خودسوزی میکند اشک از من روی می تابد واز نگاهم خودداری میکند.
به پای که مانده ای سرد و بیدار چنان کهشب احساس بیهودگی میکند یلدا پی در پی پرستار خماری های پنجرهبا انتحار مضمونش تب را خوب تاب میکند بر برهنه گی اندام افکارم رخوتی سخت باز فرود می آیدغم جوانه میزندزخم می زایدشعر عفونت میکند.
ادامه مطلب
گناه
گفتمش:یقه باز کن به پنجره چشمانمبگذار سخن بگوید آسمان نگاهم با نگاهتبگذار بچینید دستانمشرمی از باغ های بلوغ عشق را.
بهار آمده!به باد سپرده باغ شکوفه هایش راجامه تن را داده به آفتابصدای تندر از دورها می داد خبر از بارانی سختبرای میوه شدنباید برهنه می شد باغ!
دلم گرفته است/گفتمش زیر باران،گفت:برهنگی گناه است!
گفتمش:برهنگی جز در زیر باران گناه است!
#اشعار ۹۹ #اشعار_فروردین۹۹ #حجت_فرهنگدوست
نورهای ضعیفی از پنجره کش آمدهاند روی دیوارِ سمت چپِ اتاقم. مستطیلهای کوچک و بزرگ ساختهاند که بعضی حقیقی و بعضی خیالیاند. بعضی ته ماندهی تیرهای چراغ برقاند و یکی که ته رنگِ آبی دارد مالِ تابلوی مشاور املاکیِ بهرامی است. همان که توی دوربین مدار بستهاش نمایِ نقطه مانندی از پنجرهی اتاقم -این اتاق- دیده میشود. حالا این نقطه از آن نقطهی خورشید مانند نورِ آبی میگیرد. این مستطیلها را دوست ندارم. آنهایی را دوست دارم که که مال چ
چیزی که بر من روشن است این است که تو مرا نمیخواهی. به همین صراحت. خواستن به شیوهی خود، سراسر خود خواهی است که حوصلهی مرا سر میبرد. خواستن اگر به طریقهی خون و استخوان نباشد، اگر به شکستن استخوان و مباح کردن خون نباشد، تنها ملال انگیز است. خواستن تو، که البته چندی ست بر اثر رنجت به نخواستن بدل شده، که از سر فرصت و فراغت و اماها و اگرها ست چنگی به دل من نمیزند.
من ایستادم که بار دیگر تو را بخواهم. صریح و برهنه مقابل تو ایستادم و چشمانم را
و دنیا پر از سایه است....میلیاردها سایه...چوپانی سرگردان ام.... و شاید بادیه نشینی پا برهنه...سایه ها حمله میزنن.... خیمه زده اند بر موژه هایم....نفس سخت می شود.... تند...تند.....کند.....عطری می پیچد....دست میکشم.... به دیواره ی سایه ها.... کورمال و پابرهنه پا....چشم میگردانم... آن دور.... نوری......نور...گله ی گوسفندهایم...پابرهنه پاهایم....سرعت میگرم... خیمه سنگین تر می شود ..... موسی سمتی دیگر با نور درخت اش ایستاده.....میگذرم....باران گرفته... عطر ات در باران ..... بوی جنگل گ
خداوند فطرت انسان را بر اساس نیاز به پوشش آفرید و آن را جزء غریزه او قرار داد. وقتی آدم و حوا فریب شیطان را خوردند و از درخت ممنوعه تناول نمودند، اولین و مهمترین تنبیه آنان این بود که لباسشان از تنشان فروریخت و برهنه شدند و عورتشان آشکار شد، لذا بر اساس فطرت […]
نوشته حجاب از فطرت انسان سرچشمه گرفته است اولین بار در گناه شناسی. پدیدار شد.
من مکیده ام ز قلب او ، هزار آرزوی او
شعری از رضا براهنی
به جز دو دست من، دو چشم من، لبان منبه جز دو دست او، دو چشم او، لبان اوکس از کسان شهر را خبر نشدکه من مکیده ام ز قلب او، هزار آرزوی اوکس از کسان شهر را خبر نشدکه این درخت خشک رامن آفریده امکس از کسان شهر را خبر نشدکه آبشار شیشه ها فرو شکست و ریختو یک زن از خرابه های قلب من رمیدو مردی از خرابه های قلب او گریختبه جز دو قلب ما، درون خانه ای ز خانه های شهر،کس از کسان شهر را خبر نشدکه کشتن است عشق، عش
با سلام بر کسانی که نوروز را گرامی میدارند؛ و کسانی که نورِ حقیقت به قلبشان میتابد ...
«یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَی أَحْسَنِ الْحَالِ»
«به لطف مستدام پروردگار یکتا؛ مدیریتکردن و تسلط بر قلبتان را به سمت نور خورشید حقیقت به دست حضرتش بسپارد و همواره یا لحظه به لحظه با کمک پروردگار بتوانید در کرهی قلبِ ایمانتان، ا
#شیر:
شیر می باید بود
در این جنگل
گربه ی دست آموز است
شیرِ در سیرک
#پیله:
پیله کرده ام
به دیدارت
زودتر به مقصد می رسند
پروانه هایی
که پیله می کنند
#دریا:
در نگاه ام دریا
آغوش تو است
و موجهایش، موهایت
که من
دل به دریای تنت زده ام.
#شب:
و من هر شب
در اضطراب کودک درونم
پاهای تاول زده ای را می بینم
از دختران قبیله ام
که برهنه می رقصند
در سکوت غمگین شب
#بی خیال:
بی خیال
این دل
بی خیالِ تو نمی شود
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#شعر_سپکو
@ZanaKORDistani63
سپکوس
آن بالا که بودم، فقط سه پیشنهاد بود:
اول گفتند زنی از اهالیِ جورجیا، همسرم باشد. خوشگل و پولدار. قرار بود خانه ای در سواحلِ فلوریدا داشته باشیم. با یک کوروتِ کروکیِ جگری. تنها اشکالاش این بود که زنم در چهل و سه سالگی سرطانِ سینه میگرفت. قبول نکردم. راست اش تحملاش را نداشتم.
بعد، موقعیتِ دیگری پیشنهاد کردند: پاریس، خودم هنرپیشه میشدم و زنم مدلِ لباس. قرار بود دو دخترِ دو قلو داشته باشیم. اما وقتی گفتند یکی از آنها در نه سالگی در تصادفی کش
:
*طرحی محفل بمناسبت میلاد مسعود آفتاب دوم چرخ امامت مولانا و سید شباب اہل الجنۃ *امام حسن مجتبیٰ علیہ الصلوٰۃ والسلام*
مصرع طرح: *نور حسن سے روشن کاشانہِ علی ہے*
*قندیلِ حق میں کوثر کی شمع جل رہی ہے**نورِ حسنؑ سے روشن کاشانۂِ علی ہے*
*ملتا ہے مدحِ احمدؐ کا ذائقہ زباں کو**یعنی حسنؑ کی مدحت، نعتِ محمدیؐ ہے*
*صلحِ نبیؐ نے فتحِ مکّہ کی راہ کھولی**صلحِ حسنؑ میں فتحِ کرب و بلا چھپی ہے*
*سب انبیاء ؑ کی محنت خطرے میں پڑگئی تھی**تیرے قلم کی جنبش سب کو بچا گئی
شب کریسمس بود و هوا، سرد و برفی.
پسرک، در حالیکه پاهای برهنهاش را روی برف جابهجا میکرد تا شاید سرمای برفهای کف پیادهرو کمتر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شیشه سرد فروشگاه و به داخل نگاه میکرد.
در نگاهش چیزی موج میزد، انگاری که با نگاهش، نداشتههایش را از خدا طلب میکرد.
خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمی مکث کرد و نگاهی به پسرک که محو تماشا بود، انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه. چند دقیقه بعد در حالی که یک جفت کفش
✳️ روزی که رضاشاه آرزوی مرگ کرد!
سر شام رفتم. صحبتهای مختلف شد، ولی دو قسمت بسیار مهم پیش آمد. یکی صحبت ۱۷ دی[۱۳۱۴] و آزادی بانوان که علیاحضرت ملکه پهلوی تعریف کردند روزی که رضاشاه مرا [به همراه شمس و اشرف پهلوی] از اندرون برداشتند و بدون حجاب با خود به دانشسرای عالی بردند، در بین راه در اتومبیل به من گفتند: من امروز مرگ را بر این زندگی ترجیح میدادم که زنم را سر برهنه پیش اغیار ببرم، ولی چه کنم کاری است که برای کشور لازم است و گرنه ما را وحشی
تو چقدر جذابی!شیوه ات کلن غافلگیری است؛کمترین چیزی هم از حافظه ی بی نهایتت پاک نمی شود،یکبار میگویم،گوشه ای یادداشت می کنی،زمان می گذرد،جوری کِ کمترین اثری از درخواستم در خاطر خودم نمی ماند،بعد یک هو،یک روزِ بی تفاوت کِ حواسم از همه جا پرت است،یکدفعه صدای دینگ دینگ از در بلند می شود،زمان گذشته است چنان کِ من دیگر واژه ی انتظار را هم فراموش کرده ام،اما پشتِ در،چیزی کِ از تو مدت ها پیش خواسته بودم را بِ زیبایی بسته بندی کرده ای،رویش هم برگه ا
بعضی روز ها وقتی همه خوابند،میروم یک گوشه،جمع میشوم توی خودم و میگذارم نور خورشید از پنجره یواشکی بیاید توی اتاقم و بتابد روی صورت و موهایم.بعد موسیقی میگذارم و دو تایی آسمان را نگاه میکنیم که اندکاندک رنگش چیز دیگری میشود.گاهی نارنجی.گاهی هم یک قرمز عجیب غریب.وقتی میبیند بیحوصله و خستهام،خودش را باران میکند و میبارد روی رفیق دیگرمان،شمعدانی.شمعدانی هیچوقت از این کار او خوشش نمیآید.معتقد است وقتی نور باران میشو
قلبت را بگیر...پُر از سیاهی آن بیرون منتظر توستلقمه ی حرام مثل تیزی در قلب انسان ها فرو رفتهو ....امان از قلبِ زخمی ای که حتی نمتواند از تیغه های غل و زنجیر و حصار کرده رها شودمگر به خلاصیمگر به آب شدن قلبشآه که در این دوره ی آخرالزمانقلب مومن اگر نخواهد در چنگِ حرامی ها باشد باید ذوب شودباید ذوب شودباید ذوب شود....قلبت را بگیر...دُنیا سیاه استمردمان هم خر را میخواهند هم خدا را..و خودشان نه مالِ خر هستند..و نه مالِ خُدانقاب ها را بر رُخ بیفکنید..آماد
این مهمانِ شدیدن نا خوانده و بد محلِ این روز ها خیلی زوایای جالبی دارد!ازش خوشم نمی آید اصلن و سپاس گزارِ بودنش نمی توانم باشم؛ دل تنگی هایی حاصل کرده، جدایی هایی انداخته، حوصله سر بردگی، خمودگی، زوالِ جسم و سایِش اندیشه آورده است برایم و ناگفته نماند کِ اندکی سرفه ی خشک هم پیشکش گلویم کرده است :)نگرانی هایی کِ برای سلامتِ عزیزانِ در حال تردد در شهرمان هم کِ شدیدن فشرده می کند اعصابُ روانِ خراشیده مان را.اما تنها دردِ مشترکمان است؛پیکره ی من
بعضی روز ها وقتی همه خوابند،میروم یک گوشه،جمع میشوم توی خودم و میگذارم نور خورشید از پنجره یواشکی بیاید توی اتاقم و بتابد روی صورت و موهایم.بعد موسیقی میگذارم و دو تایی آسمان را نگاه میکنیم که اندکاندک رنگش چیز دیگری میشود.گاهی نارنجی.گاهی هم یک قرمز عجیب غریب.وقتی میبیند بیحوصله و خستهام،خودش را باران میکند و میبارد روی رفیق دیگرمان،شمعدانی.شمعدانی هیچوقت از این کار او خوشش نمیآید.معتقد است وقتی نور باران میشو
آموزش مکالمه با سریال فرندز – اسباب کشی مرد زشت برهنه
مکالمه و اسپیکینگ انگلیسی را با این بخش از سریال فرندز ، تقویت کنید (بهترین روش برای یادگیری لغات و عبارات انگلیسی)
در
فصل های یک تا پنج سریال فرندز، شخصی در همسایگی مونیکا زندگی می کرد به
نام Ugly na*ked guy یا مرد زشت برهنه که بعضی مواقع سوژه می شد.
در
این فیلم جدا شده، می بینیم که او در حال اسباب کشی است و راس Ross ،
برادر مونیکا، به فکر اجاره کردن آن آپارتمان. (در همین یک دقیقه می توانید
با سیست
ﺩﺧﺘـــﺮ ﺭﺍ ﺑـﺎ ﺩﺭﻭﻏــﻬـﺎﺕ ﻓــﺮـﺐ ﺩﺍﺩﻗــﺒـﻞ ﺍﺯ ﺍـﻨــﻪ ﺑـــــ ـــﻘـﺪﺭ ﺍﺣـــﻤـﻖ ﺑـــﻮﺩﺯﻳـــﺮ ﻟــﺐ ﺑــﻪ ﺧـــﻮﺩﺕ ﺑــــﻮ ـــﻘـﺪﺭ ﻣــﻦ ﺁﺷــﻐــﺎﻟــﻢ ...!!!* * *زن قداســـــــــــــت است…برای با او بودن باید مـــرد بود…نه نــــــر….!* * *عـزیـــــــــــزم واسـه کســی دوروئـی کنکـه حـوصـــــــــــله هــمـون یه روتَــــــــــــــــمداشــتــــــــه بـاشـــــــــــــه ...* * *ﻣﻄﻤﺌـــِﻦ ﺑﺎﺵ عزیزمﺁﺩﻣـــ ﻪ
نام کتاب: #خونمردگی | نویسنده: #الهام_فلاح | #نشر_چشمه | ۲۲۴ صفحه.الهامفلاح در این کتاب به زیبایی از لهجه و توصیف استفاده کرده است، او حتی در انتخاب اسامی با ظرافت خیلی خاصی پیش رفته و این یعنی با یک کتاب همه چی تمام روبرو هستیم که اصلا خسته کننده نیست.."انتظار" اصلی ترین حرف این کتاب است، و شاید بشود گفت تمام حرف کتاب و تنها حرف کتاب. رمان سه مقطع زمانی را به زیبایی تمام ترسیم می کند: جنگِ سال ۶۷، پس از جنگ در سال ۷۰، سال ۹۰ در تهران و بغداد..مرز د
پاییز است و برف میبارد! کلاغها بر فراز شهر پرواز میکنند. عدهای در پسِ کوچهها میدوند. غم نشسته است بر نورِ چراغِهایِ شهر! حکومت نظامی در رسانهها جریان دارد. قرار است همه چیز به نفع خودشان جلوه داده شود. دسترسی به شبکهها کاملاً قطع شده است! جلوههایی از ۱۹۸۴ جورج اورول را به عینه میبینم. امیدها نا امید شده. اعتمادها بی اعتماد! و دستها خالیتر! و چشمها محتاجتر!
شبهایِ ابریِ شهرهم طولانیتر از هر زمانیست! و ظُلم قد علم کرد
درباره این سایت